ما با همیم اگرچه سیگارهای‌مان را تنها می‌کشیم

ما با همیم اگرچه سیگارهای‌مان را تنها می‌کشیم

تا در هیچ سطری از شعر تو اتفاق نیفتم

و توی تلفن نگوییم که دوستت دارم

از موهای فرفری من تا انگشت های کشیده تو

و چشم‌هایت که به آدم خیره نمی شوند

که دردی داغ از سر انگشتانت به سلول هایم می رسد

سرم را به شانه‌هایت دعوت می‌کنی  وتو ی هر سلول یه دوستت دارم نقطه می بندد

به هق هق می افتم و در تنت تکان می خورم

تو آدم را محکم‌تر فشار می‌دهی  و من خون دار تر به دوستت دارم فکر می کنم

هم‌اتاقیم بیدار می شود  دست هایت تمام شده و بهترین فرصت گریه از دست می رود ...

نظرات 3 + ارسال نظر
ستاره 3 دی 1385 ساعت 04:18 ق.ظ http://setareh-banoo.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگت خیلی قشنگه.
امیدوارم موفق باشی.
به کلبه ی کوچیک منم سر بزن خوشحال میشم.
اگه با تبادل لینک موافقی بهم خبر بده.

فرزاد 5 دی 1385 ساعت 11:40 ب.ظ http://petti.blogsky.com

سلام پیام جان
خوشحالم کردی اومدی پیشم
منتظر حضور دوباره ات هستم

فاطمه 24 بهمن 1385 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام پیام جان وبلاگت خیلی عالی بود
ادامه بده
دوستت فاطمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد