به تو می اندیشم ! به تو که دشت این روزها را با من پیمودی . به تو که در هراس رها شدن ، تلنگرهای خشمت ، فریادی برای پرتاب شدن بود . به تو که دستانت آشیانه قدرتمند یک ((دلجویی)) بود . به تو که از پیچ آخر جدایی ، دستانت تا ابد یک ((یاد)) برایت تکان می خورد و تو دورتر و دورتر می شدی.
نمی گویم سراپا شورم ! و شرر این نفرت تن خشکیده تو را به آتش می کشد نه ، نمی گویم نه من برایت غمگنانه نمی خوانم و اینجا، این محدوده در حصار کشیده را برایت به تصویر نمی کشم و نمی گویم که چند طوفان بعد از تو قامت مرا خم کرد و چند غربت سهمگین، ساحل ((خوشدلیم)) را شست و آن دورها چه آواز تلخی شنیدم.
من فقط امشب در این سرمای سوزنده ((بی خویشتنی)) به تو می اندیشم . به روزهای خوش ((ما شدن)) . به تو نگریستم و گریستم!
الهی چه با احساس
چه قشنگ
آخ ببخشید
سلام
خوبی؟؟
ممنونم که خبرم کردی
کارات فوق العاده است
اینو جدی می گم
تند تند آپ کن
مثل همیشه موفق باشی
مرسی که خبرم کردی
سلام سلام.خوبی؟
ممنون می شم بهم سر بزنی آخه با شعر قسمت آپ کردم
منتظرتم ها
بیایا
موفق باشی
اول و دوم خودمم
ما شدن....
چه زیبا....
واست دعا میکنم
دلت شاد
سلام
بعد مدتها اومدم اینجا و ...
کارت درسته رفیق...
موفق باشی