باز صدای خش خش گامهایش را روی برگهای زرد دلم می شنوم که زیر لوایی از (( بیهودگی )) نزدیک می شود و من حتی از سایه خود نیز بیم دارم که روی دیوار های دلم چسبیده اند همیشه چشمانت حافظ من و توست و دستانت حجابی به وسعت یک فاصله بین عشق تو و پرستش من می کشد . می خواهم دستانم را دراز کنم و تو را لمس نمایم . همیشه بزرگترین آرزویم این بود که چهره ی مهربان و صمیمی ات را در خواب ببینم . باز تو را گم کرده ام ، باز جستجوهای بیهوده من و دل من ، باز گریه های شبانه های من باز بی تابیهای خواستن من و بی نیازی تو .
بگذار چشمهانم جاری شود و باز ببارد ، که این آلودگیها را هیچ چیز جز مهربانی تو پاک نمیکند، بگذار سرم را روی چینهای با محبت بخشایشت بگذارم و عقده ی دلم را باز کنم ای شنوای بصیر من ، بیا بیا ! و دستان مهربانت را در دستانم بگذار تا من تو را به دخمه ی سرد و تاریک دلهایم ببرم که عاری از هر عاطفه ی روشنی است .
باور نکن تنهاییت را....
من در تو پنهانم تو در من...
از من به من نزدیک تر تو...
از تو به تو نزدیک تر من...
من آپم
ـــــــــــــ
پیام جان آپ که میکنی اگه برات زحمتی نیست خبرم کن
روزات قشنگ...
سلام ممنون که سر زدی وب قشنگی داری موفق باشی
سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
365 حسرت را، همچنان می کشم بدنبالم ......
www.deltange-naseria.blogsky.com
موفق باشی ....
سلام
چه فضای صمیمانه ای این جا حاکمه !
خیلی زیباست !!!
هم نوشته ها و هم آهنگ ....
سلام ببخشید من اگر آدرس آیملم و بدم آهنگ خداحافظ و برام میفرستی