هر چه از تو باشد سهم مرا بیش تر بده

خوابت را که با من قسمت می کنی  سهم مرا بیش تر بده

تا هر چه را که دیده ای با همان زندگی کنم

شب ها همگی باید از اتفاق چیزی کم نداشته باشند

مگر باز هم از سهم من کم گذاشته  باشی . . .

هر چه تو زیبا تر می شوی از تو دور می شوم

هر چقدر از تو دور  می شوم تو زیبا تر می شوی

همین که به هر شکل زیبایی در این فکر افتادم تا پشت شیشه ها به تماشایت بنشینم .

مگر باز هم از سهم من کم گذاشته باشی

مثل هیچکس نیستی . . .

مثل هیچکس . . .

نیستی . . .

چه فرقی می کند در میان باد ایستاده باشی یا در خیال آیینه ببینمت

موهایت را کنار بزن از روی پیشانی تا چشمهایت را هنوز هم باور کنم

و هر چه دلم می خواهد با تو سخن بگویم . . .

مگر باز هم از سهم من کم گذاشته  باشی . . .

رنگین کمان را از روی چشمهات دیدم

ظهر بود و هر چه دست دراز می کردم به تو نمی رسیدم . . .

از روی دلتنگی

خیال می کردم حرف هام شنیدنی ست باور کردنی ست.

اما فهمیدم می خواستی آنقدر خیره نگات کنم تا دوست دارمت را که نمی گویی

در ممنوعه ی نگات متوقفم نکند.

وبعد از آنگاه

چنان خیره ببینمت که باور کنم چقدر باور نکردی که  هنوز هم دوستت دارم

ساده و بی آلایش . . .