فاصله ها

تو با صدای گرفته نیز از آن سوی خط  ، نشان بعدی مرا نمی دانی در فاصله گشت و برگشت

گوشی را می گذارم نمی توانم جوابت را بدهم

که هنوز هم  باورم نمی کنم حضور تو را  ، حالا دیگر از چهار راه خیلی گذشته ام

که سر در میان دو دست  تو  می گیرم  ، فاصله ات را از آن سوی خط اندازه می گیرم 

بر می خیزم با زیر آستین گریه ام را پاک می کنم و با لبخندی میبینم که فاصله من و تو در آن سوی خط

چیزی بیش از یک پلک زدن چشمهایت نیست .

که از همه ی چهار راه های ساعتی

فراموش می شوم . . .