خاطرات خاکستری

صندلی

   

صندلی در جاده منتظر است

آفتاب می آید و می رود

باران می آید و می رود

برف می آید و می رود

اما تو

نه از جاده می آیی

نه از قلب من  بیرون می روی.

پیام 2 مهر 1387 ساعت 03:43 ب.ظ
نظرات 6 + ارسال نظر
شاسوسا 2 مهر 1387 ساعت 03:46 ب.ظ http://shasusa.blogsky.com

به من هم سر بزنید. خیلی پر احساس بودذ
من هرگز نمی تونم مثل شما بنویسم

امید 2 مهر 1387 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.oko.ir

جای قلم توانای شما در حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها خالی ست...

مینا 11 مهر 1387 ساعت 08:28 ب.ظ http://m

سلام ژیام جان زیبا نوشتی
چرا خبرم نکردی؟
من بروز کردم منتظرتم بیا بای

الناز 16 مهر 1387 ساعت 06:47 ب.ظ http://www.sarzamine-yakhi.blogsky.com


ساقه شکستن ، قانون طوفان است. تو نسیم باش و نوازش کن

من آپم بیا پیشم

مینا 30 مهر 1387 ساعت 12:02 ب.ظ http://minamansouryyy.blogfa.com

سلام پیام خوبی؟
یه اپ متفاوت دارم بیا منتظرتم

توکا 30 مهر 1387 ساعت 12:13 ب.ظ http://tookashakiba.blogfa.com/

سلام :
**********************
به تیغم گر کشد دستش نگیرم

و گر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابرویت را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

غم گیتی گر از پایم در ارد

بجز ساغر که باشد دستگیرم

بر ای ای افتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن پیرم

به گیسوی تو خورد دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

بسوز این خرقه تقوی تو

که گر اتش شوم دردی نگیرم

*************************
خوشحال میشم کلبه ی تاریک منو با قدمهایتان روشن کنین
التماس دعا
شاد باشی و موفق .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد