پاییز می رسد... و عزیزم تو نیستی
من توی دستهای خودم زرد می شوم
پشت چراغ قرمز هر چهارراه زمین
یک گل فروش ِ ساده ی ِ ولگرد می شوم
پاییز می رسد... خبری از تن تو نیست
من با تن خودم که به جایی نمی رسم
گاهی نفس بکش... و لبت را به من ببخش
من با لب خودم به هوایی نمی رسم
پاییز می رسد... و چقدر دلگیر است
وقتی کنار شانه ی من شانه ی تو نیست
پاییز می رسد... و تو هرگز نمی رسی
باید بدون شانه ی تو سال ها گریست . . .
متن کار خودته ؟ خوشم اومد ...:)
اگه کار خودته یه ÷یشنهاد می دم ... فکر نمی کنی اگه به جای "من توی دستهای خودم زرد می شوم " بگی " من در دستهای خودم زرد می شوم " بهتر باشه ؟
این صرفا یه ÷یشنهاد بود :) موفق باشی .. به من سر بزن :)
سلام
عالی بوووووووووووووودد
بیا بروزم
سلام
با بهترین پست زندگیم بروز شدم
منتظر حضورت هستم
به امید دیدار