برای هیچ کس

 

به راه نگاه می کنم
چشمانم را می بندم
و آمدنت را تجسم می کنم
و لی در دل می دانم
هرگز نخواهی آمد
کاش چشمانم
بسته میماند
تا ندیدنت را
احساس نکند
تاریکی پاداش ندیدنت است
حال که آرزوی آمدنت
بر تاریکی چشمان من
سنگینی می کند
بی هیچ گله ای
در انتظار دیدن تو
چشم باز نخواهم کرد