جاده

نگاه که می کنم

این جاده

بهانه بی تو بودن را

هی دست انداز می رود

نه

می چرخد تو خیال من

تا حوالی تو

سو که بر می گردانم

پشت نگاه گرفته ی من

که خیال تو را

تا نمی دانم کجا کشاند

حالا برای ادامه ی این شعر

کا فه ای می خواهم

که کجا پیچید کنار آن

فنجانی از چشمان تو  که می نوشم

جاده بی تو راه می افتد

نه سری می چرخانی

نه دستی تکان برایم

حالا که فکر میکنم ، دست اندازها که به جاده

آمدند

ابتدای عاشق شدن من بود.

تکیه دادنم به دیوار ! برای پیوند به خیال تو!