-
ما با همیم
4 بهمن 1394 15:13
ما با همیم اگرچه سیگارهایمان را تنها میکشیم تا در هیچ سطری از شعر تو اتفاق نیفتم و توی تلفن نگوییم که دوستت دارم. از موهای فرفری من تا انگشتهای کشیدهی تو و چشمهایت که به آدم خیره نمیشود که دردی داغ از سر انگشتانت به سلولهایم میرسد سرم را به شانههایت دعوت میکنی و توی هر سلول یک «دوستت دارم» نطفه میبندد به...
-
شروعی دوباره
1 بهمن 1394 19:46
سلام دوستان عزیز بعد از 4 سال دوباره برگشتم امیدوارم شماها هم باشین و در کنار هم لحظات خوبی رو سپری کنیم هیچ فضایی مثل وبلاگ نیست و نخواهد بود. یا علی
-
من او را دوست داشتم
10 شهریور 1390 00:01
من او را دوست داشتم اما او هرگز نمیدانست و زیر لب به من میخندید به این ترنم زیبای عشق این عشق یه طرفه من او را دوست داشتم اما او هرگز نمیداند من به او عادت کرده بودم و غم و اندوه در من جایی نداشت اما من به او میاندیشم و حال من جا مانده ام در این دیار که هیچکس مرا درک نمیکند و مانده ام که چرا تنهایم میان سکوتی سرد
-
. . .
10 مرداد 1390 15:27
یاد تو شعرامو می سوزونه امروز و فردامو می سوزونه (امیر ارجینی)
-
نیستی
26 اردیبهشت 1390 00:02
تا چشم کار می کند نیستی این غم انگیزترین چیزیست که میشد دید کاش کور بودم چشمانم را بی حضورت نمی خواهم دلتنگی نبودنت را به رخ لحظه هایم میکشند از نبودنت و بودنم بیزارم !
-
کاش تو را ببینم باز
16 فروردین 1390 20:00
چگونه عاشقت باشم؟ وقتی تو را نمی بینم چشمانت را٬ میان این همه چشم گم کرده ام بر صورتت در ذهن٬ لبخندی می کشم از دور٬ ودست هایت را پر از مهربانی می کنم کاش تو را ببینم باز روزی که هنوز جوان باشم واین چنین شاداب نه آن چنان زشت که تورا بیازارم.
-
محبوب من
22 اسفند 1389 22:43
محبوب من تو را در رویاها دیده ام در خلوت خویش روی زیبایت را تو همدم جان منی و نیمه از زیبایی ات که هنگام آمدنت جهان را زیبا کردی دلبندم دزدانه آمده ام پاورچین پاورچین تا به تو برسم به راستی من بدون تو در دنیای تاریک و غمگین قرار گرفته ام که به جز سیاهی و غم چیزی دیگری وجود ندارد. شکوه دنیا را رها کردم تا با تو به بهشت...
-
خیلی وقته
30 بهمن 1389 21:23
خیلی وقته نگاهت زنگاهم جداست فاصله حدیث تکراری قصه ماست خیلی وقته که چشام خیسه وتره مگه میشه خاطرت ازخاطرم بره خیلی وقته من اسیرخیال شب شدم شب تمومی نداره من زندانی شب شدم خیلی وقته قناری توقفس ساکته دله من منتظره نفس های پاکته خیلی وقته دوری ازم بیا برگرد دیگه آخره جون کندنمه بیا برگرد
-
نگاه تو
8 بهمن 1389 14:41
کمی مرا نگاه کن ، نگاه کن کمی مرا ، ببین سکوت لعنتی مرا نشانه رفته است ! ببین تمام لحظه های بی کسی میان ناکسان گذشته است نگاه کن کمی مرا ببین پر از اشاره ام بدون تو ! قسم به قلب پاره ام پر از نگاه هرزه ام بدون تو کمی مرا نگاه کن ببین تمام شاهدانِ کوچه های خاطرات...، تمام آن نگاه های بی گناه مرا بدون تو ،چه بی حیا نگاه...
-
بعد از تو
15 دی 1389 19:45
بعد از تو خنده از من فاصله گرفت روزهای قشنگ همه خاطرات شدند و دروازه آرزوهایم میزبان هیچ رویای شیرینی نشد دریچه های نگاهم خاموش ماند و هیچ عابری دستی بر تنهایی یخ زده ام نکشید من شدم و این تنهایی ممتد و یک کویر دلتنگی من ماندم و این ورق پاره ها و یک عمر خاطرات من ماندم شعر و سکوت و غم
-
وجود تو
1 دی 1389 01:08
امشب حال عجیبی پیدا کردم کاش می تونستم این نگرانی ها رو یه جوری به دور کنم همش ترسم از اینه که از دستت بدم بدون تو همه لحظه های زندگیم از بین می ره همش به این فکر میکنم که الان کجایی و چی کار می کنی وجودت بهم قوت قلب و آرامش میده اگه نبودی زندگی برام معنایی نداشت کاش می دونستی چقدر وجودت برام مهمه. امشب شب یلداست شب...
-
بوی تو
10 آذر 1389 01:11
این روزهـا کمی دلتنگم نمیدانم از کدامین راه بوی عطر تو می آید! ماتم و مبهوت . . و اما تو !! کاش میدانستی . . .
-
آمدن تو
10 آبان 1389 12:55
من وثانیه ها ساعت هاست که منتظریم ودقیقه هاست که مرده اند آمدن سخت است یا رفتن من وثانیه ها عمریست در خود گم شده ایم تکیه زده به دیواری لجوج در مرگ دقیقه ها نشسته ایم من وثانیه ها از رقص عقربه ها خسته ایم روزها به انتظار آمدن تو نشسته ایم بیا ساده بیا من وثانیه ها از خود گذشته ایم . . .
-
نفرت
23 مهر 1389 00:00
ببین از سر پوچی به شعر رو کردم دلم گرفته و بیزارم از زمین و زمان و حتی از خودم و از تو . از این دل فسرده شکسته ی خنثی به هیچ سمت و سویی توان رفتن ندارم چون اعتماد به چشم تو از دلم صلب شده . نه دوستی با کس اما دشمنی با عشق و با همه مردم و نه بی کسی و تنها . نگاه کن به نفرت چشمهای من از تو ولی بدان که همیشه از تو بیزارم...
-
دیدار فانی
13 مهر 1389 14:51
دیروز وقتی تو رو دیدم آن لحظه ی بارانی سهمم از تماشایت یک لرزش پنهانی بود چشمهایت به من خیره آن چشمهای پر از نفرت یاد تو و عشق تو همیشه توی قلب منه من عاشق تو بودم عاشق به تو و چشمت این حس پر از غمم را میدونم و میدانی بر چشم تو من خیره در قلب تو من گمنام وقتی که نگاه من در چشم و دلت گم شد فهمیدم از این احساس تو...
-
و شبی کنار پنجره ها عشق هم به داد ما نرسید
18 شهریور 1389 14:30
دوست دارم کنار تو باشم مثل عکسی که روبروی تو...نه ! و شبی بشکنم به دست "خودم" مثل بغضی که در گلوی تو...نه ! هِی نشستم کنارِ پنجره ها زُل زدم به بخت و فال خودم تا رسیدم به پرده ی آخر گریه ها کردم به حال خودم زنِ خواب های خاکستری ام دو سه کوچه بیا به سمتِ دلم بگو تا انتهای گریه کجاست؟ چشم هایت نمی کند ولَم پشت...
-
صندلی
28 مرداد 1389 16:19
صندلی در جاده منتظر است آفتاب می آید و می رود باران می آید و می رود برف می آید و می رود اما تو نه از جاده می آیی نه از قلب من بیرون می روی
-
جدایی
25 تیر 1389 16:03
می خواهم تو را فریاد کنم می خواهم دنیا بداند با بودن تو من چقدر خوشبختم نیستی تا ببینی لحظه های بی تو بودن را چگونه میگذرانم روزها به سرعت برق و باد میگذرند بی آنکه نگاهی به قلب شکسته ام داشته باشی میدانم که دیر یا زود جدایی در کمین من و توست و فکر جدایی تو برایم عذاب آورترین است .
-
. . .
28 خرداد 1389 13:51
به دنبال واژه ای می گردم که تـــو را در آن بیابـــم . . . و این آغازیست برای پایانی بی انتها. . . پایانی که شاید در آن ، کتیبه ی خـــدا ، رو به عشق مــــــــا گشوده شود و ثانیه های گم شده ام را معنایی تازه بخشـــد من . . . سالیان دراز در ساحل قلبــــم ، به جستجوی تــــو دل بستـــم و تــــو را یافتـــــم . . . و اکنون...
-
اشک
31 اردیبهشت 1389 14:59
حالا که نیستی اشکهایم دیگر آن شوری روزهای اول را از دست داده اند. حالا که نیستی چشمهایم بزرگ تر شده اند بزرگتر و خیس تر . حالا که صورتت پشت یک شیشه مات و محو می شود . حالا که نیستی نوازر صدایت در دل من پیچ می خورد و تاب بر می دارد و صدایت کش می آید و دیگر صدایت را حافظه ام ندارم . حالا که نیستی یعنی رفته ای یعنی شاید...
-
برای هیچ کس
18 اسفند 1388 20:19
به راه نگاه می کنم چشمانم را می بندم و آمدنت را تجسم می کنم و لی در دل می دانم هرگز نخواهی آمد کاش چشمانم بسته میماند تا ندیدنت را احساس نکند تاریکی پاداش ندیدنت است حال که آرزوی آمدنت بر تاریکی چشمان من سنگینی می کند بی هیچ گله ای در انتظار دیدن تو چشم باز نخواهم کرد
-
قانع
13 بهمن 1388 19:53
تو نیستی من معتاد شدم وهر شب جای دنجی می نشینم کلمه کلمه تزریق می کنم تاشاعر شوم اما سال هاست به قافیه های شعر نرسیده ام حالا تمام بدنم تیر می کشد وهنوز هم به یک روز که بوی تورا بدهد قانعم . . .
-
دیدن تو
11 دی 1388 15:04
اگر خداوند یک آرزوی انسان را برآورده میکرد من بیگمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن من را آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت؟
-
خاطرات
19 آذر 1388 23:49
همه عشقت ، همه مهرت ، توی حبس خاطراتمه اگه یاد من نباشی ، یاد من همش باهاته اگه من کسی ندارم ، اگه من بی تو تنهام اگه قلبت مال من نیست ،اگه سرد ِ بی تو شبهام اگه من یادت نمی یام ، اگه من پیشت حقیرم حتی واسه خاطراتت ، بی نفس راحت میمیرم اگه دورم ، اگه دلتنگ ، یاد خاطرات ِ تو هست یاد خاطرات ِ شیرین که چشای منو می بست...
-
زود می روم
6 آبان 1388 15:54
هنوز انگشت خیس خاطراتم تو رو توی غرورش مشت کرده بیا حالا که جز خوشبختی و تو به من حتی خودم هم پشت کرده . خیال دور بودن از تو حتی من رو تا مرگ می لرزونه گاهی من این جا تو خودم تحت فشارم تو اون جا روبه راه روبه راهی . از این دلواپسی ها دلخورم که می رم یادم بره این بغض کم کم از این جا زود می رم، باورت شه دوری از تو تمام...
-
باید بدون شانه ی تو سال ها گریست . . .
3 مهر 1388 14:41
پاییز می رسد... و عزیزم تو نیستی من توی دستهای خودم زرد می شوم پشت چراغ قرمز هر چهارراه زمین یک گل فروش ِ ساده ی ِ ولگرد می شوم پاییز می رسد... خبری از تن تو نیست من با تن خودم که به جایی نمی رسم گاهی نفس بکش... و لبت را به من ببخش من با لب خودم به هوایی نمی رسم پاییز می رسد... و چقدر دلگیر است وقتی کنار شانه ی من...
-
نیاز
2 شهریور 1388 18:41
نیاز به بودنت را با تمام وجود احساس کردم اما حیف که نبودی ! دستهای خالیم زنگ نبودنت را به صدا در آوردند اما حیف که نشنیدی ! و چه درمانده ام من که بر چون تویی تکیه کرده ام! که حتی معنای نگاهم را نمیفهمی ! تو را به کدامین گناهت محکوم کنم که باز هم قلبم رای به آزادیت ندهد؟ تو را به کدامین محبت نداشته سوگند دهم که نگاهم...
-
دل تنگی
7 مرداد 1388 17:48
وقتی به کوچه دلم مدام سرک میکشی چون بهار - کوچه - سبزرنگ میشود فرصتی نمانده است به هم آغوشی تو نیاز دارم بیا که لحظه لحظه وقت تنگ میشود بیا وگرنه ناگهان بین بغض و مویه ها و حس های ورم کردهام جنگ میشود تو فاش ترین بهانه ای برای لحظه های خوب زمان بدون تو چقدر شوم و زشت و ننگ میشود حس من فقط یک کلام " قسم به قدرت...
-
من پدر می خواستم توضیح عرفانی بس است...۱
18 تیر 1388 13:17
صحبت از موسی و ذوق نورانی بس است من پدر می خواستم توضیح عرفانی بس است روح کامل گشت من هر روز لاغر می شوم فصل تجرید از پیکر نگهبانی بس است گریه را مخفی نخواهم کرد زیر آستین تیغ از رو بستند عرفان پنهانی بس است بوسه ای بر من بدهکاری ز وقت رفتنت پس ادا کن قرض خود را این صبر طولانی بس است از پریشان حالیم هر قدر می دانی بس...
-
از روزهایم که عبور می کنی
12 تیر 1388 10:41
از روزهایم که عبور می کنی رد پای گمشده ات را می بینم و تمام پیاده رو های عاشقی را می جویم تا نشانه ای از تو پیدا کنم اما با چشمانی خیس برگهای زردی را می جویم ! بعد از انتظار به تو روی پله ی غروب می نشینم مثل این است که سالهاست که پی تو می گردم هزاران برگ زرد از تو پیدا می کنم اما روزهایی که از تو گذشته اند در نگاه خیس...