به راه نگاه می کنم
چشمانم را می بندم
و آمدنت را تجسم می کنم
و لی در دل می دانم
هرگز نخواهی آمد
کاش چشمانم
بسته میماند
تا ندیدنت را
احساس نکند
تاریکی پاداش ندیدنت است
حال که آرزوی آمدنت
بر تاریکی چشمان من
سنگینی می کند
بی هیچ گله ای
در انتظار دیدن تو
چشم باز نخواهم کرد
سلام پیام
خیلی گرفتارم
البته خیره این گرفتاریا
تا باشه برای شما هم از این گرفتاریا باشه
اگه این شعر خودته خیلی قشنگه
واقععا عالیه
اما بوی یاس میده نمیدونم چره
موفق باشی
مرسی که خبرم کردی
ممنونم
بای
سلام دوست عزیز ، وبلاگ خوبی دارید ، خوشحال می شم به منم یه سر بزنید :
www.truelove12.blogfa.com