دردی در راه گلو

هیچ تا به حال دردی در راه گلویت افتاده است ، هیچ تا به حال پلک نگاهت در راه دیدار تازه ای درد گرفته است و مژگانت در ریل اشکها به پیشباز  رفته اند .

امروز در خانه ی نگاه من پنجره ای به دیدار تازه تو گشوده شده است  و این انتظار بر سر دیدگانم به خواب رفته است.  به گمانم امروز روز خوبی خواهد بود اما یک چیز عذابم میدهد و این دردی در این گلویم است که میگوید خیال را به بادها بده تا دور شوند اما این بار همه چیز عوض شده است میخوام درد گلویم را بگویم ، بگویم که مدتهاست که رفته ای  و میدانم بازگشتی در کار نخواهد بود

اما به دل خودم میگویم که روزی خواهی اما این هم یه خود فریبی است .

در سایه سار تنهایم برایم بگو  کلمات را به بازی بگیر و برایم بگو از روزهای خوب به هم پیوستن ، از جفت شدن و چسبیدن انگشتهایمان میان درزهای فاصله .

نه شاید بهتر است بگذاریم زمان میان سکوت جاری لبهای ما به قضاوت بنشیند و این شب به زبان بیاید!

نظرات 8 + ارسال نظر
الناز 4 اسفند 1386 ساعت 08:19 ب.ظ

سلام قشنگ بود

مینا 4 اسفند 1386 ساعت 09:38 ب.ظ http://sokoout.blogsky.com

سلام افتاده اره بد جور هم افتاده
خسته نباشی برو کردم
خیلی زیبا بود
بای

سلام پیام جون. خوبی؟
خیلی زیبا نوشتی.
ممنونم از لطفت. باز هم از این کارها بکن.
موفق باشی

* 6 اسفند 1386 ساعت 07:26 ب.ظ

خیلی زیبا و تاثیرگذار بود.

تارا 8 اسفند 1386 ساعت 01:56 ب.ظ http://dokhtare-darya.blogsky.com

خون ها که به نام عشق در دل کردند
این راه نرفته را چه مشکل کردند
گفتند سراغ ماهی از آب بگیر
سهراب کجاست؟ آب را گل کردند
------------------
خسته نباشید واقعا عالی بود. وبلاگ جالبی داری.
خوشحال میشم به منم سربزنی

ارم 13 اسفند 1386 ساعت 12:55 ب.ظ http://www.eramgroup.blogsky.com

سلام.لذت بردیم که یک ایرانی با سلیقه را دیدیم.موفق و شاد باشی به ما هم سر بزن.منتظر نظراتت هستیم

مینا 13 اسفند 1386 ساعت 08:04 ب.ظ http://sokoout.blogsky.com

سلام باز من این اهنگ وب تورو میشنوم و باز میزنم زیر گریه بابا کشتی منو
بروز کردم عزیزم سر بزن
منتظرتم

[ بدون نام ] 26 اسفند 1386 ساعت 05:47 ب.ظ

سلام بالاخه سکوتم رو شکستم و اپ کردم
خوشحال میمش بیای باای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد